دهه اول محرم عزاداری جبهه جذاب بود .اگر در چادرها بودند، چادر را به سلیقه خودشان سیاهی میزدند و اگر مثلا در دوکوهه داخل ساختمان استقرار داشتند آنجا را سیاهپوش میکردند.روزهای تاسوعا و عاشورا، اربعین و 28صفر مانند جاهای دیگر دستههای عزاداری گردانها به راه میافتاد. اگر در دوکوهه بودند همه به حسینیه شهید همت میآمدند و عزاداری میکردند، اگر در کرخه بود گردانها در دستههای عزاداری که علم و کتل و پرچم داشتند، از محل استقرار خود به محل وسیعی که صبحگاههای مشترک گردانها برگزار میشد، میآمدند.
در هر صورت همان سنت و برنامههای عرفی که در شهر انجام میشد در جبهه هم برقرار بود، یکبار یکی از عملیاتها با مناسبتی همزمان شده بود و بچهها تصمیم گرفتند حلوای نذری بدهند. خوب در خط مقدم خبری از آرد و اینجور چیزها نبود. یکی از بچههای اصفهان با خودش گز آردی آورده بود که با همان آرد، حلوا درست کردند. به هر ترتیب که بود برنامهها را مانند برنامههای شهر برگزار میکردند ولی سوز و گداز عزاداری بچه بسیجیها چیز دیگری بود.
ابداع نوحه و مرثیه و سبک در جبهه خیلی زیاد ثیه و سبک در جبهه خیلی زیاد بود، سبکهای خاصی که حماسی بود و به فضای جبهه میخورد. مثلا شعارهای صبحگاه که بچهها با آن میدویدند متناسب با ایام محرم سروده میشد و به جای شعارهای حماسی صرف که هیچ محتوایی هم ندارد، ذکر و مدح اهلبیت میگفتند. البته در ایام دیگر سال هم چیزی جز شعارهای مذهبی در برنامه صبحگاه بسیجیها نبود. مثلا فرازهایی از دعای جوشن کبیر را در دویدن صبحگاه زمزمه میکردند.
با خود اندیشه می کنم ما قرار است محرم امسال چگونه برای امام حسین عزاداری کنیم که قبول واقع شود ان شاالله در عزاداری همان بوی یوسف زهرا را حس کنیم